یه خورده خودزنی ...

خیلی وقته خودم از خودم ننوشتم ... خود نویس ...

این روزا همه از پاییز میگین ...

فصلی که عاشقانه دوسش دارم ...

چراشو نمیدونم ...شاید چون سراسر احساس ِ ... شاید ...

شایداشو نمیدونم همینشو میدونم که چون حالم به حالش میاد ...

این روزا همه از پاییز میگن ...از بوی پاییز که داره نزدیک میشه ...

حرفاشونو نمیفهمم ...آخه من ِ بچه هوای داغ و شرجی چه میدونم پاییز چیه ...

اینجا وقتی پاییزه که برا بقیه زمستونه ... اما هواشو دوست دارم ...

هوای پاییزی ما بچه جنوبیا از اوایل آذر ِ ... هوایی که بقیه ریه هاشون مالامال شده از پاییز ...

از احساس ... از عشق ... از شعر ... از غزل ... من سلانه سلانه به آن میرسم ...

پاییزو دوست دارم باتموم ِ دلگیریاش ... فصلی که خدا عاشقی رو به رخم میکشونه ...

اینجا اهواز ___ هوابس ناجوانمردانه گرم ـــــــ گرم ماله یه ثانیشه ...

آقا جان شرجیا لامصلبا ولکن نیستن به شدت درحال ِ پختن ما هستن ...:)

خدای خوبم ماهارو گذاشته تو فرگازش ومنتظر ِ پختن ماهاست     :)     گفتم که پستم خودزنیه ...

 .................................

دلم هجرت میخواد ... چیزی شبیه بال باز کردن و پریدن تا همیشه ...

....................................................

یک لیوان چای س َ ر د ....

نمیدونم قضیه این زمونه چیه که روز بروز داریم از هم دور میشیم ...

داریم دلسنگ میشیم ...

همیشه ازین سیانمایا بدم میومد ... دوس نداشته وندارم چیزای بد ِ دنیا رو بیشتر ببینم ...

وقتی این همه خوبی هست ...چرا بدیاش ... اما ...

اما ... این روزا انگار قلبای ماها داره سرد میشه ... آرام آرام ...

درست مثه یه لیوان چای داغ که آرام آرام سرد میشه و از دهن میوفته ...

داریم کمکمک از دهن میوفتیم ...

از هم دوری میکنیم ...

فاصله میگیریم ...

برا هم ژست میگیریم ...

وهی داشته و نداشته ها رو به رخ میکشونیم ...

قافل ازین که عمر رو به اتمام و فاصله و جدایی همیشگی رو به نزدیک شدن ...

آخه چرا نباید ماها که به دست ِ مهربانترین ...عظیم ترین و شگرفترین خالق خلق شدیم ...

ذره ایی ... ذره ایی از خوبی و لطافت ومهربونی ِ حضرت عشق تو وجودمون نباشه ...

..............................................................

دلم ــــــــــــــــ زیاد ــــــــــــ برای بعضی ها تنگ شده ...

این روزا بعضیا رو زیاد میبینم ...

بعضیا رو دورا دور خبر دارم ...

بعضیا رو هم ...................

روزگار ِ غریبیه ...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

یه لیوان چای شیرین وـــــــــــ داغ ـــــــــ

فعلن تو دسترس نیست شاید رفتم دم کردم ...

آها آقا جان این کار ِ جدید ِ جناب حامد زمانی شنیدن داره والا ...

اصلن دلو قلقلک میده ...

اصلن آدمو درگیر میکنه ...

یه چی تو مایه های سوره ی واقعه که همیشه از خوندنش ترس دارم ...

چیزی مثه زلزال که ... من ازین سوره ها زیاد ترس دارم ...

حقیقتن ...واقعنی میگم  آآآآ من از مرگ نمیترسم ... واقعیت ِ محض زندگیه ...

اما این سوره ها تنو میلرزونه ... یا خدا خودت اون دمه آخر به فریاد مون برس ...

دعای کمیل اونجاش که بنده به روبه خدا برمیگرده ورحمت و بزرگی خدا رو به رخش میکشونه ...

خیلی حس ِ بارانیه خوبیه ...

آقا جا اینم لینک نماهنگ جناب زمانی درمورد مرگ ـــ إلی این ؟؟؟؟ ـــــــــــــــ

 ارزش گوش دادنو داره ...

http://hamedzamanimusic.net/dll/video/93/6/elaayn_140466.mp4

حرف‌های ما هنوز ناتمام ....

تا نگاه می‌کنی :
وقت رفتن است

باز هم همان حکایت همیشگی!

پیش از آن‌که با خبر شوی
لحظه‌ی عزیمت تو ناگزیر می‌ شود

آی .....
ای دریغ و حسرت همیشگی


ناگهان
چقدر زود
دیر می‌شود!

قیصر امین ‌پور
 

لاحول و لا قوة الا بالله العلى العظیم ...

« اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرج المهدی بحقهم  اجمعین »

  « فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین»